هیچ ۹

هیچ انگار فلسفی متقاعد شده ست که هر آنچه پیش میاید بی معنا و بیهوده است.باری هیچ چیز نباید بی معنا و بیهوده باشد.اما این داوری ـ  که هیچ چیز نباید چنین باشد ـ از کجا می آید؟ این معنا این مقیاس از کجا به دست می آید؟هیچ انگار در اساس می پندارد که دیدار چنین وجود بی روح و بی ثمری یک فیلسوف را به احساس عدم رضایت و بی روحی و بی امیدی می کشاند.چنین بصیرتی بر خلاف لطیف ترین حساسیت فلسفی ماست.پس به این ارزیابی پوچ و مهمل میرسیم که خصلت وجود بایستی برای فیلسوف لذت آفرین باشد.به شرط آنکه وجود بخواهد باقی بماند.

اکنون به آسانی می توان دریافت که لذت و رنج در سیر و صیرورت امور تنها حکم وسیله را دارند.پرسشی که می ماند این است که آیا ما به هیچ روی قادریم که معنا و هدف را دریابیم؟ آیا مشکل بی معنایی یا وارونه ی آن برای ما غیر قابل حل نیست؟...اراده ی قدرت ...نیچه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد