تلاش من برای درک داوری های اخلاقی به عنوان علایم و به عنوان زبانهای نشانه ای که فرایندهای کامیابی یا شکست تن_کارشناختی را بر ملا می کنند، و نیز آگاهی بر شرایط حفظ و رشد _ شیوه ای از تفسیر که به همان اندازه ی فالگیری و رمالی ارزش دارد، پیشداوری هایی که توسط غرایز برانگیخته می شوند(غرایز نژادها،جماعات،مراحل مختلف زندگی، از قبیل جوانی یا تجزیه و تباهی و...).
داوری های اخلاقی ما نشانه های تباهی اند، علایم ناباوری به زندگی، تدارک بدبینی.
گذاره ی اصلی من : از هیچ گونه پدیده ی اخلاقی خبری نیست، تنها یک تفسیر اخلاقی از این پدیده ها در کار است. این تفسیر، خود، سرچشمه ای فرا _ اخلاقی دارد.
معنای این چیست که تفسیر ما تناقضی را در وجود درافکنده است؟
اهمیت آن قطعی و تعیین کننده است : در پس پشت ارزشگذاری های دیگر، این ارزشگذاری های اخلاقی موضع فرماندهی دارند. فرض کنیم که آنها محو گردند، در آن صورت، طبق چه چیزی به سنجش برآییم؟ و آنگاه دانش چه ارزشی تواند داشت، و غیره و غیره؟؟؟