"اراده کردن" : به معنای این است که یک هدف را اراده کنیم. " یک هدف " یک ارزشگذاری را در بر دارد.ارزشگذاری ها از کجا می آیند؟ آیا مبنای آنها یک هنجار استوار است، "خوش آیند" و "دردناک"؟
اما در موارد بی شماری ما نخست چیزی را با اعمال ارزشگذاری خود بر آن، دردناک می سازیم.
گستره ی ارزشداوری های اخلاقی : اینها تقریبا در هر تاثیر حسی سهمی ایفا می کنند. یک دنیا از آنها "رنگ گرفته است".
ما هدفها و ارزشها را بر امور و اشیا اعمال کرده ایم: بنابراین ما موجودی عظیمی از نیروی پنهانی در اختیار خود داریم: اما با مقایسه ی ارزشها آشکار می شود که امور متناقضی ارزشمند به شمار آمده اند، و بسیاری جدولهای ارزشی وجود داشته اند (پس هیچ چیز "در خود " ارزشمند نیست).
کاوش در جدولهای ارزشی فردی آشکار ساخت که برپایی آنها، برپایی شرایط _ غالبا خطا آمیز _ موجودیت یک گروه بوده است _ از برای صیانت نفس.
مشاهده ی انسان معاصر آشکار می سازد که ارزشداوری های بسیار "گونه گونی" را بکار می گیریم و آنها دیگر از هیچ نیروی آفرینشگری برخوردار نیستند _ مبنا ، "شرط وجود" ، اکنون از داوری اخلاقی گم گشته و غایب است.این داوری بسی بی ثمرتر می گردد ، و تقریبا چندان دردناک نمی باشد. " دلبخواه " می شود. پریشانی و آشفتگی.
چه کسی "هدفی" را که بر فراز سر نوع بشر و در ورای فرد می ایستد می آفریند؟
در گذشته اخلاق را برای صیانت به کار می بردند ، اما هیچ کس دیگر نمی خواهد صیانت کند ، هیچ چیز برای صیانت در کار نیست. پس یک "اخلاق تجربی" : برای خود هدفی قایل شویم.
اراده ی قدرت.....نیچه
"روشن بینی ":هر ارزشگذاری از چشم انداز معینی صورت می گیرد: چشم انداز حفظ و بقای فرد ، یک جماعت ، یک نژاد ، یک دولت ، یک کلیسا ، یک ایمان ، یک فرهنگ.
از آنجا که فراموش می کنیم که ارزشگذاری همواره از یک چشم انداز صورت می گیرد، یک فرد یگانه در درون خویش آمیزه پر دامنه ای از ارزشگذاری های متناقض و در نتیجه کشش های متناقض را حمل می کند. این، بیان شرایط دستخوش بیماری در انسان است، در تناقض با جانورانی که در آنها همه ی غرایز موجود به وظایف کاملا معینی پاسخ می گویند.
معذلک ، این موجود متناقض، در طبیعت خویش از روش والایی برای کسب شناخت برخوردار است : بسیاری از نفی و اثبات ها را درک می کند، خود را تا دادگری فرا می برد _ تا درک فراسوی ارزیابی امور به عنوان نیک و بد.
فرزانه ترین انسان می تواند سرشارترین از حیث تناقض باشد، آن کس که ، به عبارتی ، برای هر نوع انسانی گیرنده ای دارد _ همچنان که برهه های والای "هماهنگی سترگ" خویش را _ واقعه ای نادر حتی در ما! نوعی از جنبش سیاره ای. اراده ی قدرت.....نیچه
تلاش من برای درک داوری های اخلاقی به عنوان علایم و به عنوان زبانهای نشانه ای که فرایندهای کامیابی یا شکست تن_کارشناختی را بر ملا می کنند، و نیز آگاهی بر شرایط حفظ و رشد _ شیوه ای از تفسیر که به همان اندازه ی فالگیری و رمالی ارزش دارد، پیشداوری هایی که توسط غرایز برانگیخته می شوند(غرایز نژادها،جماعات،مراحل مختلف زندگی، از قبیل جوانی یا تجزیه و تباهی و...).
داوری های اخلاقی ما نشانه های تباهی اند، علایم ناباوری به زندگی، تدارک بدبینی.
گذاره ی اصلی من : از هیچ گونه پدیده ی اخلاقی خبری نیست، تنها یک تفسیر اخلاقی از این پدیده ها در کار است. این تفسیر، خود، سرچشمه ای فرا _ اخلاقی دارد.
معنای این چیست که تفسیر ما تناقضی را در وجود درافکنده است؟
اهمیت آن قطعی و تعیین کننده است : در پس پشت ارزشگذاری های دیگر، این ارزشگذاری های اخلاقی موضع فرماندهی دارند. فرض کنیم که آنها محو گردند، در آن صورت، طبق چه چیزی به سنجش برآییم؟ و آنگاه دانش چه ارزشی تواند داشت، و غیره و غیره؟؟؟
در گذشته درباره ی هرگونه اخلاق چنین می گفتند : "آنها را از میوه هایشان خواهید شناخت".
من درباره ی هر اخلاق می گویم : " آن خود میوه ای است که با آن زمینی را که از آن سر زد شناسایی می کنم". اراده ی قدرت....نیچه
همه ی فضیلت ها شرایط تن_کارشناختی هستند : به ویژه وظایف بنیادی و اساسی که ضروری و پسندیده تلقی می شوند.همه ی فضیلت ها به واقع عواطف پالایش دیده و حالات ارتقا یافته می باشند.
همدردی و عشق به همنوع را می توان ارتقا و تصعید کشش جنسی تلقی کرد. عدالت ارتقای انتقام جویی است. فضیلت، ارتقای لذت پایداری است و اراده ی قدرت. عزت و شرف، شناسایی همسان و برابر _ در _ قدرت است. اراده ی قدرت...نیچه